گاهی مواقع رویاپردازی آدمها خندهدار بنظر میرسه و واقعاً خندهم میگیره. یهوییه و اصلاً قصد توهین ندارم؛ ولی خب خندهم میگیره. نمیدونم شاید رویا مُختصِ آدمه و میتونه حتی ناممکنترینها رو هم توش امتحان کنه؛ ولی من چون تجربهش رو نداشتم چیز زیادی نمیدونم. نه اینکه تاحالا اصلاً رویا نداشتم ها، نه. فقط همیشه سعی کردن خیلی هم تخیلی نشه چون با کوچکترین چیزی تو ذوقم میخوره و ناراحت میشم؛ منم قاعدتاً خیلی دلم نمیخواد ناراحت بشم دیگه، پس همیشه یه پایهی واقعیت توش میذارم. اینکه میبینم بقیه بدون اینکه واقعاً خودشونو یه نگاه بندازن و بعد از آرزوها و رویاهاشون بگن اذیتم میکنه. من از بیرون دارم میبینم، درسته؛ ولی خب منم از همین بیرون میتونم متوجه بشم که این مسئله برای شما دوست عزیز ناممکنه. چرا امیدِ واهی؟ بعد اینکه حله اصلاً؛ شما به هرچی میخوای میتونی فکر کنی؛ ولی چرا باید داد بزنی اونو؟ یعنی میگم واقعاً از اینکه یه حرفی بزنی، و مثلا من از همین الان بدونم که شما نمیتونی، پنج سال دیگه هم رسید و نشد، خجالت نمیکشی؟ نمیدونم شاید چیز خاصی هم نباشه ولی حداقل من اینجوریم که اگه حرفی رو زدم تا تهش میرم. پس اگه حرف رو بزنم و تا ته نرم، و بدونم که بقیه هم خبر دارن ازش واقعاً خجالت میکشم خیلی..
نمیدونم ولی کاش اون رویایی که برای دو روز دیگهت، دو ماه یا سال دیگه داری رو بر اساس واقعیت بچینی عزیز.
- _سِتآرِه ؛_
